خدمت شبیه یک درد اصلاً دوا ندارد
باید معاف باشی، چون او که پا ندارد
وقتی که قورمهسبزی بوی چمن گرفته
سرباز یا مریض است یا اشتها ندارد
وقتی غذا ندارد طعمی بهغیرِ کافور
یک لحظه خواب شیرین گردان ما ندارد
از بسکه توی پوتین پاها مچاله گشته
سرباز احتیاجی به سنگپا ندارد
آنکادر کل گردان بد نیست، افتضاح است
فرمان ایست، از نو... اصلاً صدا ندارد
از بس به دور پرچم سربازها دویدند
حمام و دستشویی امروز جا ندارد
در دستشوییِ هنگ سرهنگ مار دیدهست
گفتم: که میمیترسم، گفتا: بیا، ندارد
گفتم: جناب سروان، آخر چرا؟ چگونه؟
با یک لگد به من گفت: ارتش چرا ندارد
هرروزتان نوروز، نوروزتان پیروز، پسوردتان مرموز، آپدیتتان هرروز، ماشینتان لکسوز، لکسوزتان کم سوز، ناهارتان قارپوز، سیگارتان بر پوز، بدخواهتان پفیوز،غمهایتان ریفیوز،پرزیدنتتان دیوث، آرائتان مأخوذ، اوقاتتان محضوض !!!
.
.
.
.
... .
.
.
.
عیدتان پیشاپیش مبارک !!!
در معبدی گربه ای وجود داشت که هنگام
مراقبه ی راهب ها مزاحم تمرکز آن ها می شد . بنا براین استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه می رسد یک نفر گربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد . این روال سال ها ادامه پیدا کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد . سال ها بعد استاد بزرگ در گذشت . گربه هم
مرد . راهبان آن معبد گربه ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام مراقبه به درخت ببندند تا اصول مراقبه را درست به جای آورده باشند . سالها بعد استاد بزرگ دیگری رساله ای نوشت در باره ی اهمیت بستن گربه"."
پای راست جلو، دست راست عقب
بعد برعکس
پای چپ جلو و دست چپ عقب
گردن متناسب با دست ها کمی به چپ و راست متمایل شود
خوب
حالا بیا آآآآآآه، آه، آه، آه
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا بیا بابا آهان دست دست دست ...
در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی از
سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود در روز موعود، مهمان سیاستمدار تاخیر داشت و بنابرین کشیش تصمیم گرفت کمی برای مستمعین صحبت کند. پشت میکروفن قرار گرفته و گفت: ۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم. انگار همین دیروز بود. راستش را بخواهید، اولین کسی که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت. به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد. آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است ولی با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بودهام و این شهر مردمی نیک دارد. در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد.
در ابتدا از اینکه تاخیر داشت عذر خواهی کرد و سپس گفت که به یاد دارد که زمانیکه پدر پابلو وارد شهر شد. من اولین کسی بود که برای اعتراف مراجعه کردم
نتیجه اخلاقی: وقت شناس باشید
بازگشت نخستین فضانورد هندی به زمین
. . . . . . . . . . . . . . . . . . |
کره زمین چند ساله است؟
فقط تصور كنيد كه بتوانيم سن زمين را كه غير قابل تصور است ، فشرده كنيم و هر صد ميليون سال آن را يك سال در نظر بگيريم !
در اينصورت كره زمين مانند فردي 46 ساله خواهد بود!
هيچ اطلاعي در مورد هفت سال اول اين فرد وجود ندارد و در باره ي سالهاي مياني زندگي او نيز اطلاعات كم و بيش پراكنده اي داريم !
اما اين را ميدانيم كه در سن 42 سالگي ، گياهان و جنگلها پديدار شده و شروع به رشد و نمو كرده اند.
اثري از دايناسورها و خزندگان عظيم الجثه تا همين يكسال پيش نبود !
يعني زمين آنها را در سن 45 سالگي به چشم خود ديد و تقريبا 8 ماه پيش پستانداران را به دنيا آورد .
در اوايل هفته ي پيش ميمون هاي آدم نما به آدمهاي ميمون نما تبديل شدند!
و آخر هفته گذشته دوران يخ سراسر زمين را فرا گرفت .
انسان جديد فقط حدود 4 ساعت روي زمين بوده و طي همين يك ساعت گذشته كشاورزي را كشف كرده است !!!
بيش از يك دقيقه از عمر انقلاب صنعتي نمي گذرد و...
حالا ببينيد انسان در اين يك دقيقه چه بلائي بر سر اين بيچاره ي 46 ساله آورده است !!!
او از اين بهشت يك آشغالداني كامل ساخته است ..
او خودش را به نسبتهاي سرسام آوري زياد كرده ، و نسل 500 خانواده از جانداران را منقرض كرده است!
سوختهاي اين سياره را مال خود كرده و همه را به يغما برده است!
و الان هم مثل كودكي معصوم و بي تقصيرايستاده و به اين حمله ي برق آسا نگاه مي كند !!
روزی گدایی به دیدن صوفی درویشی رفت و دید که او برروی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است. گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید: این چه وضعی است؟ درویش محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملا سرخورده شدم
بنا بر اعلام شرکت خدمات پزشکی ابوظبی، بیمارستان تازۀ العین نیز مجتمعی است با فضایی دوستانه که در آن امکانات نوین پزشکی ارائه می گردد. این بیمارستان 688 تخت خوابه در زمینی به مساحت 358 هزار متر مربع با 30 دپارتمان پزشکی ساخته شده و افزون بر برخورداری از نخستین واحد تخصصی درمان سکته های مغزی در کشور، دارای بخش هایی خاص در حوزه زیست پزشکی از جمله حوادث، استخوان پزشکی، و طب ورزشی است. این بیمارستان در همکاری با دانشگاه امارات، به مرکزی برای پژوهش، آموزش، و کارورزی متخصصان تبدیل خواهد شد. همانطور که در تصاویر زیر می بینید بیمارستان العین در کشور امارات، یکی از بزرگترین و شکیل ترین بیمارستان ها است که طراحی محیطی و داخلی، تجهیزات و امکانات عالی با رنگ های شاد و متنوع آن بی شباهت به هتل نیست.
رئیس دولت امارات بر افزایش سطح مراقبت های بهداشتی و پزشکی ارائه شده به شهروندان اماراتی و خارجیان مقیم این کشور، تأکید نموده است و اعلام شده که این دو بیمارستان در سال 2013 وارد عرصۀ خدمت رسانی خواهند شد.
دیوید آتنبرو مستندساز مشهور انگلیسی در مجموعه حیات خود نمونه هایی از عجیبترین گونه های جانداران در جهان را به همراه محل زندگی آنها معرفی کرده که پرنده ماهی از جمله این گونه ها به شمار می رود
خالق اين موجود پرستيدني است
معنای واقعی کلمات
عشــق
سـوگ
معصـومیت
جـدایی
رنـج
شفقت
دوستـی
شکیبـایی
غـربت
نجـات
بهترین دوستها
خـدایی
زندگی این نیست که صبر کنیم طوفان بگذره
زندگی اینه که یاد بگیریم چطور زیر بارون برقصیم
* هــی
~یـادت بـاشـه~
تـو فـوق العـاده ای
سالی پر از توام و سرشار از آکند برایتان مملو از لبریزم ............. سال نو مبارک
می گن زمانای قدیم یه روز ۳ تا پسر بچه میرن پیش ملا نصرالدین میگن ما ۱۰ تا گردو داریم میشه اینارو با عدالت بین ما تقسیم کنی؟
ملا می گه با عدالت آسمونی یا عدالت زمینی؟
بچهها میگن خوب عدالت آسمونی بهتره با عدالت آسمونی تقسیم کن.
ملا ۸ تا گردو می ده به اولی ۲ تا می ده به دومی دو پس گردنی محکم هم می زنه یه سومی
بچهها شاکی میشن می گن این چه عدالتیه ملا؟
ملا می گه خدا هم نعمتاشو بین بنده هاش همینجوری تقسیم کرده.
یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم.زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست.وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید: "من چقدر باید بپردازم؟"و اسميت به زن چنین گفت: "شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد. همونطور که من به شما کمک کردم.اگر تو واقعا میخواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی.نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه...!"
همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد به شوهرش گفت:
"دوستت دارم اسمیت همه چیز داره درست میشه..."
به ديگران کمک کنيم بلاخره يک جا يکی به ما کمک ميکنه و قول بديم كه نگذاريم هيچ وقت زنجير عشق به ما ختم بشه
نگذارید زنجیر عشق به شما ختم بشه
نامه پیرزنی به خدا